-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 3 اسفندماه سال 1385 00:03
مینویسم بر روی ورقی خیالی میفرستم بر روی دریایی طوفانی برای آنکه هست و نیست برای آنکه میاد و می رود..بی آنکه بدانم میگویم برای انسانی محصور دیوار تن برای خویش اینگونه است رسم غربت در دنیایی که درخت را به امید تبر پرورش میدهند هدیه ای از یک دوست
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 12 بهمنماه سال 1385 03:35
بد نگوئیم به مهتاب اگر تب داریم" . صدای پای آب ، از اعماق باغ می آید . از پشت پرچین ، صدای پای عرفان می آید صدایی که دور می شود اما رفتنی نیست . صدا همیشه می آید . اگر ما نمی شنویم ، عیب از گوش های ماست . روی پل دخترکی بی پاست ، دب اکبر را بر گردن او خواهم آویخت . هر چه دشنام از لب ها خواهم برچید . هر چه دیوار از جا...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 5 بهمنماه سال 1385 04:27
دنیا دست کیه خدا میدونه
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 3 آبانماه سال 1385 02:48
ایرانی آزاده! جهان چشــم به راه اســت ایران کهن در خطر افتاده، خبر شو ! مشـتی خس و خارند، به یک شــعله بســـوزان بر ظلمت این شام سیه فام، ســـحر شو ! http://www.helpnazanin.com/
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 24 مهرماه سال 1385 03:25
" من در این آبادی پی چیزی می گشتم! پی خوابی شاید! پی نوری ، ریگی ، لبخندی... خداوندا! آرامش عطا فرما! تا بپذیرم، آنچه را که تغییر نایافتنی است قدرتی ده! تا تغییر دهم آنچه را که می توانم و بینشی! تا تفاوت این دو را بدانم..." بار الهی! موسیقی بودنم را با حضورت موزون کن! ناکوکم خدا!!! کوکم کن! مر آنچنان توانمند کن!...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 6 فروردینماه سال 1385 04:35
فقط همین بی تو هیچم
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 14 بهمنماه سال 1384 23:05
از این بیراهه سرسبز هزاران کس هزاران روز می رفتند و تن را در شمیم شعر کوهستان به دست خلسه میدادند . سحرگه شیر داغ کلبه کوهی چه سکر آتشینی داشت. نگاه رهروان باران ایمان بود . قدمها محکم و راسخ نقوش دوستی می کاشت و شرم غنچه های تازه بالغ را لباس نو می پوشاند. تو می یدی تو می دیدی پل دستان پاکی را که چونان پیچک و پایه...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 21 آذرماه سال 1384 20:26
و بر جای ماندگی شاخه های یک گیاه مرده بر دیوار پشت میله میله زندان نه در ان فصل سبز و سرد پر باران که میان میله تا دیوار فاصله است بسیار. ............................................ در این یخ زده ایام هیاهویم نیست گرمی و شوقم نیست بودنم پوشالیست و رگ عمر عزیز میزند لیک درونش خالیست.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 13 آذرماه سال 1384 02:52
هشت سال است دلم میگیرد اسمان بی پر و بال است دلم میگیرد وطنم را به تو خواهم بخشید وطنم رو به زوال است دلم میگیرد خنده هایی که حرام است عزیز گریه هایی که حلال است دلم میگیرد جاده چشم و دلم بارانیست شاید او فکر شمال است دلم میگیرد خواب دیدم به وطن خواهم رفت اه این فکر و خیال است دلم میگیرد شکل پاییز و غریبم عزیز وه که...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 9 آذرماه سال 1384 05:58
اسمان مه الود ذهنم را ستاره ای پیدا نیست غبار خاکستری ایام بر تارو پودم نشسته است صدای هق هق گریه های فاصله در بهت نیمه شب سکوت شیشه ای اتاقم را در هم میشکند فریاد میزنم خستـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه ام رهــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــایم کنید خسته انقدر خسته...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 8 آذرماه سال 1384 05:55
فاجعه ناباورانه بود در ان هنگام که با چوب نابرابری کوفتندمان تنفس میسر نبود در انزمان که تمامی خلاء نصیبمان شد از تمامیت هوا نظاره ای نمایان میسر نبود در ان زمان که طلیعه نور در اغوش غروب جان داد مضطربانه در سکوت تمام چشم اندازمان شکست غرور نور بود جوانه ای میسر نبود در ان زمان که بهارمان سست عنصر و بی مایه در...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 7 آذرماه سال 1384 06:28
پیکر استاد ممیز در کردان آرام خواهدگرفت پدر گرافیک ایران غروب کرد، وی را به خاک خواهیم سپرد و برای خوشباشیاش دعا خواهیم کرد. برای آنان که دوستش میداشتند و می دارند هنوز، شنیدن جملهایی به مانند مراسم تشییع پدر گرافیک ایران دوشنبه برگزار میشود، سخت و عذاب آور است اما همگی گردهم آیید تا سرنوشت تصویر کشورمان را رغم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 6 آذرماه سال 1384 05:58
کو سلامی که بر منحنی ترین واژه ها زیباترین پذیرفتنیها بود؟ باور کردم در نهایت ناباوری تیک تاک تیک تاک این عبور ثانیه هاست ؟ در کدامین جای زمان ایستاده ام من کنون لحظه های با شکوه و دوست داشتنی زود از من عبور کردند و در مداری خالی از تنفس بر قرار ماندم لحظات پر گزند گویی هرگز در حرکت نیستند و کنون زمان در بهبهه جنجال و...
-
من
شنبه 5 آذرماه سال 1384 03:12
اینک منم دربهبه واژه های خالی از انسان پوسیده در بغض خاطرات دور در مجاورت ظرفیتی منحنی از رسا ترین یاسه های ظلمت و نگاهی مات در پس پنجره ای نیمه باز که در پشتش تنها اثر یک گیاه مرده بر دیوار است.
-
تولدت مبارک
چهارشنبه 2 آذرماه سال 1384 20:04
دیروز روز تولد دوست خوبم ارش شهابی عزیز بود و متاسفانه من بی خبر بودم اما امروز تولد این دوست عزیز را در کلبه حقیر خودم جشن میگیرم چون میدانم که هر روز به اینجا سر میزنه ارش عزیز تولدت مبارک با عرض پوزش از تاخیر در تبریک گفتن برای تو خوب مهربان سالهایی بسیار عالی و پر از موفقیت را برایت ارزو میکنم و امیدوارم که همیشه...
-
منتظر
چهارشنبه 2 آذرماه سال 1384 04:47
در کوچه پس کوچه های ساکت و خاموش این شهر هزاران صدای خوش سر زنده با هزاران گام خسته و پای برهنه در گذر است در کوچه پس کوچه های ساکت و تاریک این شهر خلایی از هستیست یا قهقه ای از مستی در کوچه پس کوچه های سرد و سیاه این شهر تنها یک صداست که منتظر میماند خاطره ها همه به خواب ابدی فرو رفته اند ارزشها همه به تهی بودنست من...
-
منوچهر اتشی شاعر معاصر ایران زمین دیگر شعر نمیگوید
دوشنبه 30 آبانماه سال 1384 08:25
نوشتن گاهی ممکن نیست . اگر قلم نخواهد مطلق بودن درون مایه اخلاق را به زیر سؤال ببرد به راستی گاهی نوشتن ممکن نیست. اگر قلم نخواهد مروج سطحی نگری ، پیش پا افتادگی و ابتذال اندیشه و نگاه به دنیای انسانی باشد ، نوشتن گاهی ممکن نیست. نوشتن ممکن نیست چراکه نمی توان مفهوم بنیادین مصلحت ، برای رسیدن به نفع عمومی را به راحتی...
-
ناباوری
یکشنبه 29 آبانماه سال 1384 03:07
بیدار شو بیدار شو باید بری مدرسه دیرت میشه ها مامی اخه قلبم درد میکنه خیلی درد میکنه ای وای چرا؟ از کی درد میکنه ؟ باید زود ببرمت دکتر . با گیجی و دست پاچه میره طرف تلفن که زنگ بزنه به دکتر گوشی رو بر میداره اما انگار چیزی توی ذهنش جرقه میزنه . بر میگرده دوباره کنار تخت خواب میپرسه کبوتر کوچولو قلب کجاست؟ به مامی نشون...
-
ازادی
جمعه 27 آبانماه سال 1384 05:40
وقتی صدای ترس خاموش شد گلوی هوا و ارتعاشی دوید در زبان که حنجره به صفتهایش بد گمان شد تا اینکه یک شب از خم طاقی صدایت لرزید و ریخت در ته ظلمت و گنبد سکوت در معرق درد بر امد نزدیک شو اگر چه نگاهت ممنوع است نزدیک شو اگر چه حضورت ممنوع است گلوله ای را به یاد ندارخ که به نیت پوست نازک ازادی شلیک شده باشد و سرانجام به قصد...
-
مامان خوبم تولدت مبارک
پنجشنبه 26 آبانماه سال 1384 16:41
مامی نازم با امسال هشتمین سالیه که روز تولدت من تو را نداشتم که بغلت کنم ببوسمت و به تو هدیه ات را تقدیم کنم در این هشت سال در تنهایی به خاطر نداشتنت در تنهایی اشک ریختم و از خداوند تقتضا کردم که دوباره تو را به من باز گرداند . مامی نازم دوری از تو با سختی سپری شد ۸ بهارو تابستان و پاییز و زمستان بدون محبت تو گذشت...
-
هدیه ای از یک دوست
چهارشنبه 25 آبانماه سال 1384 02:06
مدتی بود که دچار مشکلی شده بودم با یک دوست قدیمی که تمام ارزشهای دوستی رو زیر سوال برده بود . شرایط خیلی بدی بود همه جوره جو به هم ریخته بود یکی دیگه از دوستان لطف کرد و این شعر رو به من تقدیم کرد . برگ و باد اسم منه و مرداب اسم دوستی که باهاش مشکل داشتم یک ترانه کوچک برای عشقی بزرگ اونقد جوونه رو تنم مونده هنوز که صد...
-
اینهم برای تو
سهشنبه 24 آبانماه سال 1384 04:07
چیزی برای گفتن نمیماند وقتی هیچ گوشی شنوا نیست. دلیلی برای نشان دادن حقیقت نمیبینم وقتی که قاب چشمها را مه گرفته است بهانه ای نمیتوانم بگیرم وقتی تمام بهانه ها را تو یک جا گرفته ای محکومیتم را میپذیرم چون تنها چیزی که برایم باقی گذاشته ای همین است یک صندلی برای رویاهایم نگه داشته بودم که انهم برای تو تو دوست بودی یا...
-
به یاد تو
پنجشنبه 19 آبانماه سال 1384 22:50
چه سیاهی با شکوهی . ادمی را حیران میکند ستاره ها اویزان از درختان مثل خوشه خوشه اندیشه های درخشان امشب به بلندای قله دماوند تنهایم قطره قطره از نوک انگشتان شب شراب میچکد و در خیالم گل یخ شکوفه میزند و بر لبانم ترانه واپسین دیدار تو در چشمانم همواره نقش چشمان زیبای توست ان زمان که در حسرت ازادی مژگانت از اسمان پاییزی...