مدتی بود که دچار مشکلی شده بودم با یک دوست قدیمی که تمام ارزشهای دوستی رو زیر سوال برده بود . شرایط خیلی بدی بود همه جوره جو به هم ریخته بود یکی دیگه از دوستان لطف کرد و این شعر رو به من تقدیم کرد . برگ و باد اسم منه و مرداب اسم دوستی که باهاش مشکل داشتم
یک ترانه کوچک
برای عشقی بزرگ
اونقد جوونه رو تنم مونده هنوز
که صد هزار شبو بدم به دست روز
من برگ وباد باغ سبزپاکیم
تو اتیش حسادتت خودت بسوز
مرداب دلگیر دست وپاها مو نگیر
من زندگی رو دوست دارم خودت بمیر(2)
عاشق شدن مثله نفس کشیدنه
پای برهنه رو چمن دویدنه
از لابلای اطلسی ها رد شدن
به شاخه ی اقاقیا رسیدنه
مرداب دلگیر دست وپاها مو نگیر
من زندگی رو دوست دارم خودت بمیر(2)
با علف هرزه منو یکی ندون
به من نگو هر چی میاری به زبون
مرداب دلگیر دست وپاها مو نگیر
من زندگی رو دوست دارم خودت بمیر(2)
جیفم اومد این هدیه رو برای خودم در این جای دنج نداشته باشم
سلام نادیا جان خوبی خانه نو مبارک باشه....شعر زیبایی بود ...... مرداب دلگیر دست و پام رو نگیر ...من زندگی رو دوست دارم خودت بمیر ....خوب امیدوارم دیگه اینجا مشکلات قبل رو نداشته باشی و دوستان تازه ای پیدا کنی .......لینک هم چشم در اولین فرصت عوضش میکنم ...راستی رنگ نوشته خیلی کم رنگ بود ولینکها و معرفی خودت اصلا قابل خواندن نیست...یه فکری براش بکن (چشمک)....فعلا
سلام ..خوبی ..من یه بار اینجا کامنت گذاشتم ولی الان میبینم نیست(چونه) ...خوب یه بار دیگه مینویسم اگه پاک شد یعنی باید پاک میشده (دندون) ...نوشتم برات که تبریک میگم وبلوگ جدید مبارک ...شعر ریبایی بود ..
مرداب دلگیر دست وپاها مو نگیر
من زندگی رو دوست دارم خودت بمیر
و نادیا جان شما نوشته هات خیلی کم رنگ و بی روح هستش و لینک هات هم و معرفی خودت قابل خوندن نیست یعنی پیدا نیست ..رنگش رو عوض کن ...و لینکت هم چشم عوض میکنم ..در اولین فرصت ..فعلا
سلام . منم دلتنگم . دلتنگ همه ی نوشته های دنیا
حضورِِ ؛ تکرار بیهوده رنگ هاست... رنگهای رنگ باخته...