یک صندلی کنار رویاهایم بنشینی یا بروی

یک صندلی کنار رویاهایم از ان تو ٫ بنشینی یا بروی

یک صندلی کنار رویاهایم بنشینی یا بروی

یک صندلی کنار رویاهایم از ان تو ٫ بنشینی یا بروی

منوچهر اتشی شاعر معاصر ایران زمین دیگر شعر نمیگوید

نوشتن گاهی ممکن نیست . اگر قلم نخواهد مطلق بودن درون مایه اخلاق را به زیر سؤال ببرد به راستی گاهی نوشتن ممکن نیست. اگر قلم نخواهد مروج سطحی نگری ، پیش پا افتادگی و ابتذال اندیشه و نگاه به دنیای انسانی باشد ، نوشتن گاهی ممکن نیست.
نوشتن ممکن نیست چراکه نمی توان مفهوم بنیادین مصلحت ، برای رسیدن به نفع عمومی را به راحتی به فرصت طلبی برای کسب منفعت شخصی فروکاست.
سکوت شاید امکانی برای تأمل ، خودسازی و دیگرگونگی باشد . سکوت نیز جرمی سنگین است هرچند نه به سنگینی داشتن جسارت نقد ، اما شاید بتوان از آن برای درونی کردن نقد و فرارفتن از بودن و شدنی همچون موقعیت های امروزی بهره برد که بی تردید شأن انسان بودن نه اینگونه است و فرهیختگی و اندیشیدن به فرهنگ در اینچنین وضعیتی غیر ممکن.

_________________

 

 

منوچهر آتشی، یکی از شاعران بزرگ معاصر ایران بر اثر ایست قلبی در سن ۷۴ سالگی جان سپرد. آقای آتشی هفته گذشته برای برداشتن یک تومور بدخیم کلیه در بیمارستان سینا در تهران بستری شده بود. وی بعد از ظهر یکشنبه ۲۹ آبان جان سپرد. آقای آتشی در سال ۱۳۱۰ در دشتستان استان بوشهر، در جنوب ایران به دنیا آمد و بعد از مهاجرت به تهران در رشته زبان و ادبیات انگلیسی به تحصیل پرداخت. وی که امسال به عنوان چهره ماندگار شعر فارسی مورد تجلیل قرار گرفت، آثاری همچون "آواز خاک"، "دیدار در فلق"، "برانتهای آغاز" و "وصف گل سوری" در کارنامه شعری خود دارد. آقای آتشی به سبک نیما یوشیج شعر می گفته است.

 

همایش «چهره‌های ماندگار» با تجلیل از 24 تن از فرهیختگان و اساتید عرصه‌های مختلف علمی، فرهنگی و هنری کشور و سه شخصیت خارجی در عرصه ادبیات و ایران‌شناسی به کارش پایان داد.
مهندس عزت‌الله ضرغامی - رییس سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی - در سخنانی در این مراسم از «چهره‌های ماندگار» به عنوان هویت ملی مردم ایران یاد کرد و گفت : در زمانی که سرگردانی و بی هویتی چالش بزرگ بشریت است، تکریم از اساتید علم و فرهنگ جایگاه ویژه‌ای دارد.
اما نکته قابل توجه در این مراسم که آنرا در نزد بوشهریها با ارزش می نمود حضور یکی از مفاخر بوشهری یعنی استاد منوچهر آتشی در میان این چهره های ماندگار بود.
 در این مراسم «منوچهر آتشی» شاعر بزرگ کشور در رشته «شعر» به عنوان چهره‌های ماندگار مورد تجلیل قرار گرفت.
اما در حالی که تجلیل از منوچهر آتشی به عنوان چهره ماندگار مورد استقبال و خوشحالی مردم بوشهر شده بود، بار دیگر عطارزاده نماینده منطقه بوشهر در مجلس، ساز مخالف کوک کرد و با ادبیات خشن منحصر به خود به این استاد و افتخار بوشهر حمله نمود.
در همین رابطه اولین اعتراض ها از سوی کیهان دشمن همیشگی آتشی برخواست.
6 تن از نمایندگان اصولگرای تندروی مجلس روز سه شنبه در صحن علنی مجلس، سید عزت الله ضرغامی را به سبب تقدیر از "منوچهر آتشی" شاعر معاصر در همایش "چهره های ماندگار" صدا و سیما مورد انتقاد شدید قرار داد.
چند نماینده که گفته می شود به تحریک عطارزاده نماینده منطقه بوشهر از این بات عصبانی شده بودند، در تذکری به رئیس جمهور خواستار ممانعت تجلیل از اشخاصی شدند که به ادعای آنها "سوابق هنری و ادبی و سیاسی مناسبی ندارند."
خبرنگار امور مجلس کیهان بلافاصله گزارش داد «که با افزایش انتقادات نسبت به معرفی دو عنصر وابسته به جریان فرهنگی-سیاسی مبتذل و بازیگر فیلم مستهجن در رژیم طاغوت توسط سازمان صدا و سیما به عنوان چهره ماندگار، نمایندگان مجلس هم در متن و حاشیه جلسه علنی دیروز به این الگوسازی انحرافی انتقاد کردند. از جمله، کوچک زاده و نادران نمایندگان تهران، فرهنگی نماینده تبریز، شجاع نماینده دشتستان، جهانگیرزاده نماینده ارومیه و سودانی نماینده مردم اهواز طی تذکری به رئیس جمهور بر «ضرورت ممانعت تجلیل از اشخاصی که سوابق هنری، ادبی و سیاسی مناسبی ندارند، در کنار بزرگداشت نخبگان واقعی» تاکید کرده و آورده اند: صدا و سیما با استفاده از اموال عمومی و اعتبارات دولتی به تجلیل از برخی عناصر وابسته به رژیم گذشته نمود که سوابقی چون بازی در فیلم های مستهجن، تبلیغ مارکسیسم، مخالفت با نظام جمهوری اسلامی ایران و ترویج فرهنگ غربی در پرونده آنها مشاهده می شود. با توجه به غیرقابل توجیه بودن این قبیل اقدامات مناسب است دولت محترم در مواردی که اصالتاً به وظایف دولت مربوط است، عکس العمل بایسته ای انجام دهد».
اما نکته جالب این بود که این بخش از نمایندگان از رئیس جمهور این درخواست را کرده بودند در حالی که رئیس سازمان صدا و سیما با حکم رهبر منصوب می گردد.
پس از قرائت این تذکر در مجلس، شکرالله عطارزاده نماینده بوشهر ، منوچهر آتشی را به ضدیت با دین و انقلاب متهم کرده و او را عامل ساواک خواند.
عطارزاده عضو فراکسیون اصولگرایان مجلس هفتم همچنین اقدام به نوشتن نامه ای به رییس صدا وسیما نمود که  در آن از انتخاب منوچهر آتشی به عنوان یک چهره ماندگار انتقاد شده بود.
شکرالله عطارزاده در نامه خود به ضرغامی که یک نسخه از آن را در اختیار خبرنگاران قرارداد، مدعی شد: منوچهر آتشی چهره‌‏ای معلوم الحال، ضد انقلابی و ممیز ساواک است.
وی به این دلایل اقدام صداوسیما را حرکت ناآگاهانه، حیرت انگیز و مشکوک خواند و اعتراض کرد.
نماینده بوشهر در این نامه افزود: آتشی در طول دوران زندگی خود با اشاعه گرایشات لائیکی و ضد دینی با قلم مسموم خود ارزش‌‏های دینی و انقلابی را به باد تمسخر گرفت و در روزگاری که حاکمیت مطلق حکومت است نشانه پهلوی همه دارایی‌‏های این مملکت را به تاراج برده بود با مدح رضاخان ملعون در اشعار خود رضایت حکومت محمدرضا و ساواک را به خود جلب کرد تا آنجا که در افتخار ممیزی ساواک را بدست آورد.
عطارزاده از ضرغامی خواست از طراحان و برنامه ریزان و کسانی که این حرکت ضد انقلابی را بر عهده داشته‌‏اند سوال کند بر چه مبنایی به این حرکت زشت ضد فرهنگی اقدام کرد‌‏ه‌‏اند و چگونه جوابگوی خرد شدن احساسات مردم متدین و انقلابی بوشهر خواهند بود.
نماینده بوشهر در پایان این نامه، مراتب دردمندی و عذرخواهی خود را به مقام معظم رهبری اعلام کرده و مصرانه خواستار مجازات و برخورد با عوامل این حرکت قبیح و غیر قابل توجیه شده است.
ادعاهای این نماینده مجلس به قدری توهین آمیز بود که رسانه های خبری کشور از انتشار آن خودداری کرده و حتی خبرگزاری مهر نیز که آن را منتشر کرده بود، پس از لحظاتی از روی خروجی اینترنتی خود حذف کرد.  همه این مخالفتها در حالی است که منوچهر آتشی به پیشنهاد انجمن شاعران ایران به عنوان چهره ماندگار انتخاب شده است.
سابقه مخالفت علنی عطارزاده با آتشی به سال های پیش برمی گردد. هنگامی که آتشی در هفته نامه نسیم جنوب فعال بود و مسئولیت صفحه ادب و هنر این هفته نامه را به عهده داشت، عطارزاده در هفته نامه لیان به طور مرتب به وی می تاخت و سخنانی را که این روزها در مجلس عنوان نموده، در نشریه خود می نوشت.
البته عطارزاده در این زمینه تنها نبود و برادران وی در کیهان، الگوی وی به حساب می آمدند به طوری که سردبیر کیهان در اردیبهشت ماه سال 1379 در سخنانی آتشی را « سانسور چی ساواک در زدودن آثار مرب.ط به رژیم ستم شاهی از کتاب ها » و نیز « عامل نفوذی جبهه دوم خرداد» متهم کرد.
در همان زمان آتشی بنا به درخواست قیصی زاده سردبیر نسیم جنوب، مطلبی در جواب آن اتهامات نگاشت که تحت عنوان « سردبیر کیهان کاه کهنه به باد می دهد» در شماره 92 نسیم جنوب در 22 خرداد 79 به چاپ رسید.
متن آن مقاله بدین شرح بود:
آتشی مقاله خود را با این شعر آغز نموده بود:
کهنه کاهی که در این دشت تو دادی بر باد
دانه ای در دل آن نیست ولی دام چرا
آتشی در ادامه ضمن اشاره به چاپ این اتهامات در کیهان و لیان آورده بود:«قبلاً نیز این اتهام توسط وی (سردبیر کیهان) به بنده زده شد و یکی از نشریات بوشهر(لیان) نیز با خوشحالی آن را با آب و تاب به چاپ رسانده بود ، از آن جا که از من درخواست نموده اید دراین  خصوص برای رفع ابهام توضیح دهم، تقاضا می نمایم مطلب زیر را به چاپ برسانید:
1- منبع این افترا اولاً 20 سال پیش بوده ، ثانیاً منبع اصلی آن نه استاد ساواک و نه اداره کل نگارش وزارت فرهنگ و هنر سابق بوده، بلکه خاستگاه این جمله حقیقتاً مضحک «مارکسیست های جوان ماوراء چپ صادره از نیویورک- همزمان با انقلاب بودند – که در سال 1358 با یورش انقلابی! روزنامه آیندگان داریوش همایون را اشغال کرده بودند، تا هم ارگانی تشکیل دهند، هم مثلاً چپ واقعی (حزب توده) را بکوبند، هم سهمی از انقلابی که در آن شرکت نکرده بودند، به دست آورند. قبل از هر چیز آن ها پس از تشکیل «حزب کارگران سوسیالیست» - مقاله ای چاپ کردند ( که بعداً کتاب شد) و با درآمیختن سره و ناسره ، کوشیدند بهترین نویسندگان و مترجمان را « سانسورچی » معرفی کنند . آن ها در واقع به راحتی واژه « ویراستار» یا «ادیتور» را به سانسورچی ترجمه کردند. دردسر ندهم.
این بود منبع اصلی آن افترای ناجوانمردانه، که شگفتا! برادران مؤمن و متعهد کیهانی بدون تردیدی ، ده ها بار در روزنامه خود از آن بهره برداری کردند و هنوز هم دست بردار نیستند!
2- اولاً ساواک یک مؤسسه فرهنگی و انتشاراتی نبود که نیازمند به سانسورچی باشد. در شگفتم چرا به جای آن کلمه نامربوط، ما را« جاسوس » ساواک معرفی نکرده اند تا زهرش بیشتر باشد؟ ثانیاً این برادران که بر تمامی اسناد ساواک و اداره کل نگارش ید بسیط داشته اند، چرا یک سند مردمی و محکمه پسند ارائه نمی دهند؟ ثالثاً واقعیت این است که بنده در استخدام انتشارات سروش بودم و کارم« ادیتوری، یا ویراستاری بود» با این همه به شرف قلم سوگند که من در تمام این سال ها حتی یک کتاب را ویرایش نکردم تا تعبیر به سانسور شود. من فقط مسئول صفحات شعر و ادبیات مجله تماشای آن روزگار بودم و هر کار مثبت – و چه بسا منفی – هم کرده باشم در آن جا موجود است.
3- « نفوذی !» بودن بنده در جبهه دوم خرداد دیگر از آن تهمت های خنده آور است. آخر با چه ملاک و طبق چه سندی ایشان چنین خزعبلاتی را گفته اند؟ به قول عوام « چند یک» این دور و زمانه ام؟ کاندیدا شده ام؟ وزیر شده ام؟ مشاور وزیر شده ام؟ من فقط شعرم را می نویسم و هر جا مناسب دیدم چاپ می کنم، یا گاهی نقدی و مقاله ای ادبی ... همین! تقصیر من چیست که نشریات قابل مطالعه ایران، دوم خردادی یا 29 اسفندی یا فروردینی هستند؟ بچه های روزنامه انتخاب هم از روی علاقه، از من مطلب و مصاحبه چاپ کرده اند، آیا من در جبهه ضد دوم خرداد هم نفوذ کرده ام؟
4- سر دبیر کیهان و هم قطارانش بهتر می دانند که اگر قرار شد روزی کسی را به جرم سانسور ، حبس قلم، هتک حرکت فرهنگ و ... غیره .. به پای میز محاکمه بکشانند، آن کس یا کسان کیانند؟
5- سردبیر کیهان، در یک جمله فیکس و بی ابهام به من افترایی زده که در شأن من نیست، بنابراین حق دادخواهی و شکایت به محضر یک دادگاه صالحه را همچنان برای خود محفوظ می دارم. بالاخره دادار بزرگی در بالا و قاضی با شرفی در زمین حتماً هست.»
اکنون بار دیگر و هنگامی که ضرغامی رئیس ارزشی صدا و سیما نام استاد آتشی را در زمره ی چهره های ماندگار قرار داده و از وی در کشور تجلیل شده است، عطارزاده عصبانی با بدترین کلمات بر آتشی تاخته است و وی را چهره ای معلوم الحال ، ضد انقلاب و ممیز ساواک که در طول زندگی خود اشاعه گر گرایشات لائیکی و ضد دین بوده، دانسته است.
اینک عطارزاده در مقابل یکی از ارزشی ترین مدیران نظام ایستاده است تا به وی بگوید که این انتخاب وی در تضاد با ارزشهای نظام است.
اما در مقابل اعتراض برخی از نمایندگان به سردمداری عطارزاده ، شاعران مذهبی کشور بلافاصله با ارسال نامه ای برای ضرغامی از انتخاب آتشی بعنوان چهره ماندگار ادبی کشور تقدیر کردند.
امضا کنندگان نامه انجمن شاعران ایران شامل مشفق کاشانی، محمود شاهرخی، قیصر امین پور، سهیل محمودی، ساعد باقری، مصطفی رحماندوست، فاطمه راکعی، محمدرضا عبدالملکیان، علیرضا قزوه، عبدالجبار کاکایی، حسین اسرافیلی، محمدعلی بهمنی و بیوک ملکی بودند که از بزرگترین شاعران مذهبی کشورهستند. این شاعران در نامه خود آورده اند: «تقدیم صمیمانه‌ترین سپاس‌های جامعه هنری و ادبی ایران به ویژه شاعران و اصحاب شعر جهت پذیرش پیشنهاد این جمع و تحقق خواسته به حق و خداپسندانه مبنی بر معرفی شاعر ارجمند معاصر استاد منوچهر آتشی به عنوان چهره ماندگار که به واقع ادای دینی است به پیشکسوتان واجب‌الاحترام و اسباب دلگرمی برای هنرآفرینان و صاحب قلمانی است که در عین تلاش در جهت خلاقیت، ابداع و نوآوری، پیوند با ریشه‌های محکم هویت ملی و دینی و ابتناء بنیادهای هنر و ادبیات امروز را بر پایه‌های محکم فرهنگ و ادبیات اصیل این سرزمین خواستارند.
حسن نظر حضرت عالی و حرمتی که به رای پیشنهاد دهندگان نهادید، بسی مایه رضایت خاطر و سپاس‌مندی است. »
انجمن شاعران ایران در پایان نامه خود از رئیس سازمان صدا و سیما خواسته است مراتب امتنان و تشکر صمیمانه خود را به دست اندرکاران مراسم بزرگداشت چهره‌های ماندگار ابلاغ نماید.
***
در نامه عطار زاده به رئیس صدا و سیما، وی آتشی را به مدح رضا شاه متهم کرده است. آتشی خود در این باره گفته است : « من شعری برای رضا شاه نسرودم در گرماگرم نیازمندی مادی، که با هزار بدبختی است به گریبان آن بودم، گردانندگان مجله تماشا مرا به عنوان مأموریت مطبوعاتی فرستادند به روستای آلاشت که رضا شاه در آن متولد شده بود. قرار شد من بروم آلاشت و یک روپرتاژ گونه تهیه کنم. من هم رفتم آلاشت و گردشی کردم و اتاقی که رضا شاه در آن متولد شده بود را دیدم و وقتی که برگشتم تهران گزارشی با سبک و سیاق ادبی تهیه و تنظیم کردم. مسئولان تماشا پدر سوختگی کردند و مقدمه روپر تاژ را به اسم شعر چاپ کردند . این کل ماجرای سرودن شعر برای رضا شاه بود».
آتشی در ادامه می افزاید: « اگر وصفی و مدحی کرده بودم، باید صله می گرفتم. اگر من شاعر درباری بودم، حداقل وضع و روزم باید بهتر از امروز می بود و من  این آخر پیری نمی بایست برای چندرغاز حقوق به این در و آن در بزنم. در رژیم شاه آدمی مثل من را که به این ارزانی نمی خریدند و یا من اگر می خواستم خودم را بفروشم به این ارزانی نمی فروختم. دستگاه آرزو داشت امسال ما را در کنار خود داشته باشد. اما من چنین کسی نبودم .»
عطار زاده در پایان نامه خود آورده است که برگزار کنندگان این مراسم « چگونه جواب گوی خرد شدن احساسات مردم متدین و انقلابی بوشهر خواهند بود. »
ای کاش عطار زاده در دوره نمایندگی خود این قدر فاصله خود را با مردم بوشهر زیاد ننموده و از ترس پذیرفته نشدن از سوی اقشار مختلف، از آن ها کناره نمی گرفت و در میان مردم بود و می دید که معرفی استاد آتشی به عنوان چهره ماندگار، چگونه شادی مردم بوشهر را به همراه داشت. ای کاش عطارزاده در میان مردم بود و قدم رنجه می نمود و لحظاتی را در جلسه نکوداشت استاد آتشی که چندی قبل در شهر بوشهر برگزار شده بود، حاضر می شد و از نزدیک سیل مردم را می دید که مشتاقانه در آن مراسم حاضر شده بودند و با شور و شوق احساسات پاک و باصفای خود را نثار این شاعر کشوری بوشهر می نمودند. ای کاش عطارزاده در آن مراسم حاضر بود و می دید که سخنرانان ملی و بومی چگونه از آتشی به نیکی و بزرگی یاد می کنند و وی را شاعری می دانند که همواره در کنار مردم بوده و برای آنان شعر گفته است. ای کاش عطارزاده اندکی به خود زحمت می داد و از دایره بسته ای که خود را در آن محبوس نموده است خارج می شد و به میان مردم می آمد و آن وقت به جای این که از خرد شدن احساسات مردم بوشهر سخن می گفت، از قدردانی و سپاس آنان به خاطر معرفی استاد آتشی به عنوان چهره ماندگار ایران از مسئولان صدا و سیما تشکر می نمود.
انسان های بزرگی در استان بوشهر متولد شده اند که بی شک بسیاری از آنان از چهره های ماندگار کشور به شمار می آیند. اکنون که استاد آتشی به عنوان اولین بوشهری نامدار در میان چهره های ماندگار معرفی شده است، خوشحالیم از این که بالاخره قدر این استاد شعر و ادب نیز توسط تصمیم گیران شناخته شد. امیدواریم که دشمنان وی نیز قدری منصفانه وعقلایی با این مسئله برخورد نموده و بیش از این خود را در مقابل افکار عمومی قرار ندهند.

 

ناباوری

بیدار شو بیدار شو باید بری مدرسه دیرت میشه ها

مامی اخه قلبم درد میکنه خیلی درد میکنه

ای وای چرا؟ از کی درد میکنه ؟ باید زود ببرمت دکتر .

با گیجی و دست پاچه میره طرف تلفن که زنگ بزنه به دکتر گوشی رو بر میداره اما انگار چیزی توی ذهنش جرقه میزنه . بر میگرده دوباره کنار تخت خواب میپرسه

کبوتر کوچولو قلب کجاست؟ به مامی نشون بده ببینم

دست میره روی ناحیه شکم و مرکز درد رو نشون میده

اینجاست قلبم . اینجا درد میکنه

صورت عصبانیه اما به زور خنده رو داره کنترل میکنه .خدا میدونه توی دلش داره چی میگه. اما خودش رو کنترل میکنه و با حالت خشک و جدی میگه

داستان چوپان دروغگو رو برات چند بار تعریف کردم

مامی اینقدر

و دو تا دستا و دو تا پاها میره بالا چون هنوز تا ۱۰ رو یاد نگرفته

خب پس چرا دروغ میگی؟ من دیگه حرفات رو باور ندارم . خوب نیست یک کبوتر کوچولو از حالا برای مدرسه نرفتن دروغ بگه . بلند شو باید حاضر بشی

بلند میشه با دلخوری همچنان که دستش روی دلشه به سمت دستشویی میره اروم زیر لبش چیزی میگه که هیچ کی جز خودش نمیشنوه

اخه من دروغ نگفتم درد میکنه

لباسهاش رو میپوشه کیف مدرسه رو میندازه روی دوشش . صبحانه رو نمیخوره و میره توی حیاط کنار ماشین تا مامی بیاد

نیم وجبی از حالا میخواد سر منو شیره بماله . چه فکری هم به سرش زده منو بگو چه ترسیدم

وارد مدرسه میشه میره سر کلاس

۱ ساعت بعد

تلفم خونه زنگ میزنه گوشی رو برد میداره . بله ؟ چرا؟ چی شده؟ گفت درد داره فکر کردم از مدرسه داره فرار میکنه

دنبالش میره بغض گلوش رو فشار میده

کبوتر کوچولو ببخشید مامان اخه تو اشتباه گفتی قلب که اونجا نیست دخترکم

با بی حالی همچنان که ولو شده روی صندلی ماشین میگه

اخه خود شما همیشه میگفتی کبوترای من توی قلبمن توی دلم جا دارن خب منم قلبم درد گرفته دیگه مگه اینجا اسمش قلب نیست ؟

تازه به سادگی حرف کودکانه پی میبره دیگه اختیار اشک از دستش در میره و با صدای بلند میزنه زیر گریه

دخترم تو درست میگی .کوچولوی نازم حق با توست . من باید برات بیشتر توضیح میدادم

این داستان یک حکایت از گذشته های دور بود و حقیقی

حقیقتی که هنوز هم بارها و بارها به خاطر نرسیدن مفهوم اتفاق میافته اما به زیبایی دوران کودکی و محبت خالص مادری ختم نمیشه بلکه مولود هزاران هزار

مفهوم دیگری میشه که دیگه حتی در خیال و تصورت هم جا نداشته و تو اصلا بهشون فکر هم نمیکردی .

عجب دنیای پلیدیه

از این دنیای ننگین و دروغین عاصیم دیگر

 

ازادی

وقتی صدای ترس

خاموش شد  گلوی هوا

و ارتعاشی دوید در زبان

که حنجره به صفتهایش بد گمان شد

تا اینکه یک شب از خم طاقی

صدایت لرزید و ریخت در ته ظلمت

و گنبد سکوت در معرق درد بر امد

نزدیک شو اگر چه نگاهت ممنوع است

نزدیک شو اگر چه حضورت ممنوع است

گلوله ای را به یاد ندارخ که به نیت پوست نازک ازادی

شلیک شده باشد و سرانجام به قصد شقیقه دژخیم کمانه نکرده باشد

چاقویی را به یاد ندارم که برای گلوی خوش اواز عشق

از غلاف بیرون زده باشد و اخر دسته خود را نبریده باشد

حالا هر چه میخواهید شلیک کنید و هر چه میخواهید چاقو بزنید

اه اگر ازادی

سرودی میخواند کوچک

همچون گلوگاه پرنده ای

هیچ کجا دیواری فرو ریخته بر جای نمیماند

 

هی چاقوی کند کهنسال

زیر باران اینهمه پر

رد گلوی چند پرنده را پنهان خواهی کرد

تو که تا ابد نمیمانی تمام کبوتران اینهمه پاییز را

دست اموز دانه و دلهره کنی.