یک صندلی کنار رویاهایم بنشینی یا بروی

یک صندلی کنار رویاهایم از ان تو ٫ بنشینی یا بروی

یک صندلی کنار رویاهایم بنشینی یا بروی

یک صندلی کنار رویاهایم از ان تو ٫ بنشینی یا بروی

مینویسم بر روی ورقی خیالی

میفرستم بر روی دریایی طوفانی

برای آنکه

هست و نیست

برای آنکه میاد و می رود..بی آنکه بدانم

میگویم برای انسانی محصور دیوار تن

برای خویش

اینگونه است رسم غربت در دنیایی که درخت را به امید تبر پرورش میدهند

هدیه ای از یک دوست

نظرات 5 + ارسال نظر
سیما پنج‌شنبه 10 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 03:28 ب.ظ

سلام نادیا جان. بابا تو دیگه شوهر کردی اینا چیه مینویسی، حالا بر فرض نقل قول از یه دوست باشه، بس کن دیگه بابا از من و تو گذشته...
زیبا بود... ممنون

پارمیس یکشنبه 13 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 11:44 ب.ظ http://apadana2006.blogsky.com

سلام عزیز. خوبین؟ خیلی کم پیدا شدین ها خانومی!(چشمک). انشاالله که همیشه سلامت شاد و پیروز باشید. یا حق.

وقتی تنها میشم سه‌شنبه 15 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 10:52 ب.ظ

سلام ابجی چطوری خوبی
شعر قشنگی بود

ارش پنج‌شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 02:29 ب.ظ

خیلی ها مترسک رو دوست ندارند چون پرنده ها رو می ترسونه ولی من دوسش دارم چون تنهایی رو درک می کنه

- یکشنبه 20 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 11:43 ب.ظ http://-

دوباره!!؟ بس کن دیگه بابا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد