یک صندلی کنار رویاهایم بنشینی یا بروی

یک صندلی کنار رویاهایم از ان تو ٫ بنشینی یا بروی

یک صندلی کنار رویاهایم بنشینی یا بروی

یک صندلی کنار رویاهایم از ان تو ٫ بنشینی یا بروی

اینهم برای تو

 

چیزی برای گفتن نمیماند وقتی هیچ گوشی شنوا نیست.

دلیلی برای نشان دادن حقیقت نمیبینم وقتی که قاب چشمها را مه گرفته است

بهانه ای نمیتوانم بگیرم وقتی تمام بهانه ها را تو یک جا گرفته ای

محکومیتم را میپذیرم چون تنها چیزی که برایم باقی گذاشته ای همین است

یک صندلی برای رویاهایم نگه داشته بودم که انهم برای تو

تو دوست بودی یا دشمن ؟ چرا صدایم کردی؟؟؟؟؟؟؟؟

به یاد تو

 

چه سیاهی با شکوهی . ادمی را حیران میکند

ستاره ها اویزان از درختان مثل خوشه خوشه اندیشه های درخشان

امشب به بلندای قله دماوند تنهایم

قطره قطره از نوک انگشتان شب شراب میچکد

و در خیالم گل یخ شکوفه میزند

و بر لبانم ترانه واپسین دیدار تو

در چشمانم همواره نقش چشمان زیبای توست

ان زمان که در حسرت ازادی

مژگانت از اسمان پاییزی چشمانت گل اشک میچید .